تمرکز
رهبری تصمیمات مهم اما گاها نامحبوبی میگیرد. حقیقت این است که تاکید یک رهبر باید بر تمرکز باشد ولی نه تمرکز روی هر چیزی. برای اینکه رهبر خوبی باشید نیازی به مسلط بودن روی مسائل کوچک نیست. شما باید نسبت به رقیبانتان کمتر آشفته باشید. بمنظور مقابله با مسائل بحرانی بصورت گزینشی باید از یکسری مسائل چشمپوشی کنید. در غیر اینصورت غرق جزئیات میشوید.
اعتماد به نفس
یک رهبر بتدریج اعتمادبنفس و پیروی را با داشتن دیدگاهی روشن، همدلی و مدیریت قوی نشان میدهد. به عنوان یک مدیر خانم، برای به رسمیت شناخته شدن باید با تکبر و مدعیانه راه میرفتم اما براساس تربیت جنوبیام باید سخاوتنمندی و مهربانی را همیشه حفظ میکردم دو فاکتوری که برای کسب احترام دیگران بسیار تاثیرگذارند.
شفافیت
من به عنوان یک رهبر تا به امروز به مفهومی با عنوان مخفیکاری از کارمندانم متقاعد نشدم. معتمد بودنم تنها و بهترین راه جذب اعتماد همکاران و حمایت تیمام میباشد. گاها اشتباهاتی مرتکب میشویم اما اغلب اوقات مشتاق کارمان هستیم. این موضوع به من اجازهی حضور همیشگی و ثبات قدم میدهد. کارمندانم در رابطه با چیزی که میخواهند همیشه مطلعند و سوپرایزی وجود ندارد.
کمال
کارمندان ما بازتاب ارزشهایی هستند که ما بعنوان مدیر شکل میدهیم. اگر از راهکارهای قدیمی استفاده کنیم که نیازمند اصلاحند تا انکه راهنمای کار درست، نتیجهاش کاهش پتانسیل کسب و کارمان و هدررفت استعدادهاست. اگر تمرکزتان را روی معتبر بودن در همهی زمینهها صرف کنید کسب و کار و فرهنگ کاریتان فرسایش مییابد.
الهامبخشی
مردم معمولا میگویند که من انسان خودساختهای هستم. اما واقعا چنین چیزی نیست. رهبران خودساخته نیستند بلکه هدایت شده و آموزش میبینند. وقتی که به آمریکا رفتم به جز کیف ورزشیام دارایی دیگری نداشتم. اما این نداشتن مطلقا درست نیست چون من نصایح و مشاورههای فوقالعادهای گرفته بودم. شور و هیجان درونی و باورهایم محرک من بودند. برای همین همیشه به دوستانم و دیگران انگیزه میدادم. من نیروی الهام بخشی را بخوبی میدانم و اگر کسی در راستای خواستههایش به من تکیه کرد مطمئنا به او کمک خواهم کرد.
شور و شوق
باید عاشق کارتان باشید و تمام هم و غم شما پیشبرد آن باشد. اینکه به چه میزان موفق میشوید مهم نیست. شما هیچوقت ارضا نمیشوید و مدام به سمت اهداف بزرگتر و بهتر کردن کارتان حرکت میکنید..
نوآوری
در هر سیستمی با منابع محدود و جمعیت بالا مثل کسب و کار شما و خیلی افراد دیگر نوآوری نه تنها برای موفقیتتان بلکه برای زندگی نیز ضروری است. افراد خلاق رهبران ما هستند. نوآوری تنها امید حل چالشهاست.
صبر
صبر بالواقع یک جور شجاعت در آزمایش تعهد به هدفتان است. مسیر رسیدن به اهداف بزرگ معمولا سخت است. مدیران خوب آگاهند که چه زمانی در مسیر مانده و چه زمانی دست از هدفشان بردارند. آیا دیدگاهتان آنقدر جسورانه است؟ چون شک و تردید و دلایل زیادی برای عدم انجام آن وجود دارد. فاکتورهای زیادی باید دست به دست هم دهند تا شما به اهداف بزرگتان دست یابید از جمله این موارد میتوان به نیاز مشتری، رقیبانتان، سرمایهگذار و حتی شانس اشاره کرد.
بردباری
خیلی مسالهی بدیهی است که ما گاها در شرایط بدی قرار میگیریم. این شرایط میتواند ناشی از اشتباهات پرهزینه، شکستهای غیرمنتظره یا دشمنان ما باشند. بردباری پذیرش و پیش بینی این مسائل بطور پیشرفته است. بنابراین ترسی نخواهید داشت و احساسی برخورد نکرده و شرایط را بدتر نخواهید کرد. ذهنتان را آموزش دهید تا سناریو بدترین حالت را در نظر بگیرد و پاسخهای غریزی ناکارا را تنظیم کند. بدین تریتیب مطمئن میشویم که موقعیتهای بد به تصمیمات بدی منجر نخواهند شد.
اعتبار
اینکه تقلید لزوما به موفقیت منجر میشود حقیقت دارد اما در مورد مدیریت اینگونه نیست. هر مدیر بزرگی که من در این مدت داشتم از مایک تاملین گرفته تا مربی اسکی اسکوتم از یک محل معتبر راهنمایی میگرفتند. از دیگران بیاموزید، زندگینامه رهبران محبوبتان را بخوانید، در طول مسیر مهارتهایتان را ارتقا دهید اماا هیچگاه نظرات خوب و مهارت تصمیمگیری درست را از دست ندهید.
ذهنیت باز
یکی از افکار اشتباه این است که عموم مردم فکر میکنند مدیران خوب، متفکرینی سرسخت هستند که برای اجرای اهدافشان به مسائل دیگر اهمیتی نداده و به هر قیمتی به تیم خود فشار وارد میکنند تا به اهداف خود برسند. این فرضیه بی معنی است. واقعیت این است که مدیران خوب بایستی انعطافپذیر، روشنفکر و در منظم باشند. هنگامی که در فاز استارتاپ یک کمپانی هستیم برنامهریزی خیلی اهمیت دارد و اهداف ثابت نیستند. باید نسبت به سرمایهگذاری، توسعه و حفظ ارتباطات بزرگ متعهد باشید.
قاطعیت
در زمان دبیرستان و کالج برای پول درآوردن من داور مسابقات بسکتبال میشدم. مربی که به من داوری مسابقات را آموخت درسی را به من یادآور شد و آن اینکه سریع سوت بزن بلند سوت بزن و به عقب نگاه نکن! در وضعیتهای بحرانی یک تصمیم قاطعانه که شاید به اشتباه منجر شود در دراز مدت خیلی نتیجهی بهتری از تصمیمات سست و با نتیجهی مطلوب دارد.
شخصیت
همهی ما به نحوی منحصربه فرد هستیم. اگر ارتباطات درست با افراد برقرار کنید و بیشتر تلاشتان در جهت کمک کردن به آنها تا کمک گرفتن از آنها باشد خیلی دوست داشتنیتر و باشخصیتتر به نظر خواهید رسید. این که شخصیت خوبی باشید به مهارتهای خاص مدیریتی نیازی ندارد و مدیر با شخصیت مسلما در کارش بسیار موفقتر است
توانمندسازی
بسیاری از فلسفههای مدیریت من در کسوت یک ورزشکار به من منتقل شدهاند. موفقترین تیمها لزوما افراد خیلی با استعدادی ندارند بلکه ترکیبی درست از مهارتها، توانمندیهای مختلف و اعتماد متقابل به یکدیگر را در اختیار داشتند. به منظور ساخت یک تیم ممتاز شما نیازمند محولکردن مسئولیت و اختیارات هستید و البته واگذاری مسئولیت همیشه هم کار آسانی نیست. حقیقت این است که این کار حتی از انجام تمام کار توسط خودتان هم سختتر است اما با انتخاب پروژهی درست و واگذاری صحیح برخی مسئولیتها، میتوانید فشار کاری خود را کم کنید. بدین ترتیب تواناییهای افراد را یافته و بهتترینهایشان را سوا میکنید.
مثبتگرایی
برای رسیدن به موفقیت باید فرهنگ خوشبینی را ایجاد کنید. در مسیرتان فراز و نشیبهای زیادی خواهید داشت اما رواج فرهنگ خوشبینی منجر به پیشبرد کسب و کار شما خواهد شد. اما این هشدار را جدی بگیرید که این مهم نیازمند شهامت و بیباکی شماست. باید باور داشته باشید که ناممکنها را ممکن خواهید کرد.
سخاوت
هدف اصلی من همیشه بخشیدن بهترین داراییهایم بوده است. به عنوان یک گروه هنگامی ما رشد خواهیم کرد که به رشد و پیشرفت دیگران کمک کنیم.
تدوام
جملهای از یک مدیر بزرگ در ذهن دارم اینکه با تلاش و پافشاری بر همه مشکلات فائق میآیید. پس از کار در فیسبوک، اینتل، میکروسافت و شروع شرکتم دو درس بزرگ آموختم. اول اینکه همهی کارهای بزرگ زمانبر هستند و دوم اینکه نباید تسلیم شوید، مهم نیست چه میشود. اقتضای مدیریت این است که زمانی که دیگران کاری نمیکنند شما به فراترها بیاندیشید.
ارتباطات
اگر افراد از انتظارات شما مطلع نیستند و کم میآورند، خطای شماست که به آنها توضیح نمیدهید. افرادی که من با آنها کار میکنم مدام با من در ارتباطند. اما ارتباطات یک عملکرد متعادل است. نکته بسیار مهم طرز برخورد شما و نداشتن دیدگاه بالا به پایین است. سعی کنید به کارمندانتان اعتماد کرده و به آنها به عنوان افراد باهوش نگاه کنید.
مسئولیت
مقصر دانستن دیگران راهکاری آسانتر نسبت به پاسخگو است. اما برای یادگیری روش درست به عهده گرفتن مسئولیت خطاها مثالی از یک کارشناس مالی به نام لری رابینز میزنم. وی نامهی صادقانه و سادهای را به مدیرانش نوشت و در آن به اشتباهات خود اعتراف کرد. این ویژگی شخصیتی همان پاسخگویی است. با نوشتن این نامه او علاوه بر مسئولیتپذیری درستکاری خود را نیز به مدیرانش اثبات کرد.
خستگی ناپذیر
یک مدیريت خوب باید استعداد تکتک اعضای تیم را شناسایی کرده و خلاهای موجود را پر کند. بهتر است باور داشته باشید که تیمتان همیشه نمیتواند به تنهایی پاسخگو باشد، اگر به این مساله باور ندارید پس شما به همهی جوانب کار آشنا نیستید.