اگر کره خاکی زبان داشت و
درختان، رودخانهها، آب، خاک، مراتع و جنگلها میتوانستند آنچه بر آنان میگذرد را
با همان زبان تفهیم و تفاهم انسانها بگویند، شاید اولین سخن آنها این بود که آیا "ما"
گنجایش شما انسانها که شهرها و جادههایتان و جمعیت و خواستههایتان مداوم در حال
گسترش است را در آیندههای نه چندان دور داریم؟ آیا ما میتوانیم، طراوت و زیبایی،
پاکی هوا و نظم و قاعده فصول سال در جغرافیای متفاوت 5 قاره جهان را در مقابل
تجاوز مداوم، مستمر و گسترده شما حفظ کنیم؟ فراتر از آن "جغرافیای طبیعی"
کره خاکی با نگرانی پرسش خواهد کرد، گرچه نظام کلی جهان به هم پیوسته و وابسته است
ولی اگر زیبایی و طراوت، پاکی هوا و نظم و قاعده فصول سال آسیب ببینند شاید شما
انسانها البته نه خوب، بلکه به هر حال بتوانید زندگی کنید، اما اگر غلات، سبزی و
صیفی، شیر و گوشت و نهایتا غذای کافی نباشد چه خواهید کرد؟ این پرسش آینده پژوهی
اگر نه به این صورت بلکه در وجهی دیگر
برای سیاستمداران و مسؤولان دولتها و تمامی اداره کنندگان ژئوپلیتیکهای منطقهای
و قارهای به طور جدی، مطرح شده است که جایگاه کشاورزی در مؤلفههای اعمال قدرت و
اداره و پایش جوامع انسانی چه در عرصه اعمال سیطره، چه تعامل و گفتمان با ملتها
بی آنکه مناقشههایی در میان باشد که دیگر مقبولیت خود را به کلی از دست داده است،
کجاست؟ آیا میتوان بدون اندیشه عمیق برای تامین غذای کلیه ساکنان زمین خوشبخت
زیست و بدون جنگ و خونریزی که زمانه آن در حال سپری شدن است، انسانها در چهارچوب
تعامل و گفتگوی منصفانه در جغرافیاهای متفاوت با یکدیگر زندگی کنند؟ این پرسش
بنیادین تدوین کنندگان راهبردهای دشوار سیاسی در جهان امروز است که به تبیین جایگاه
تولیدات کشاورزی وابستگی و اتکای غیر قابل انکاری دارد، شاید باور این مفهوم در
این زمانه دشوار باشد که بگوئیم کشاورزی از حیطه امنیت غذایی کشورها و در پی آن
امنیت ملی، خود را به فعالیتی اقتصادی در میدان رقابتهای جهانی فرا رویانیده است.
با این نوع آینده پژوهی، نگاه سیاستمداران دوراندیش و متفکران سیاسی در مورد
کشاورزی شاخصی برای تامین معاش مردمان یک سرزمین نیست، بلکه کشاورزی از منظر ایشان
عنصری تعیین کننده در اقتصاد کلان کشورها به شمار میرود نه به این دلیل که الزاما
رقم بالایی در G.D.P
را به خود اختصاص میدهد بلکه به خاطر تحولی که در حوزه جغرافیای طبیعی کره خاکی
در حال وقوع است، حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی که ارزش افزوده بخش کشاورزی در
ساختار اقتصاد کلان نسبت به سایر فعالیتهای اقتصادی بسیار ناچیز است باز هم
کشاورزی، تولیدات بازرگانی و اقتصاد آن به دلمشغولی متفکران سیاسی و ادارهکنندگان جوامع انسانی تبدیل شده است، به واقع
موضوع کشاورزی فقط در چهارچوب انتفاع ملی مورد مداقه قرار نمیگیرد.
یکی از دلایل این فرآرویی و
برآمد جهانی در عرصه کشاورزی، کاهش منابع آب و خاک، گسترش شهرها و رشد روز افزون
جمعیت جامعه جهانی و در کنار آن افزایش سطح رفاه و تقاضای بیشتر برای دستیابی به
کمیت و کیفیت بیشتر غلات و مواد غذایی سالم است. در کنار همین پدیده عالمان و
اندیشمندان اقتصاد کشاورزی، مراکز علمی و دانشگاهی کشاورزی، به سفارش دولتها یا
موسسههای بزرگ اقتصادی که
در حوزه تولید و صادرات کشاورزی فعالند "سبد تکنولوژی زیرساختهای کشاورزی"
را برای بازدهی بیشتر راندمان تولید در واحد سطح و کاهش میزان مصرف آب و فرسودگی
خاک و همچنین کاهش تخریب محیط زیست پیشنهاد دادهاند. این بسته که به مثابه زنجیرهای
به هم پیوسته، بسترهای لازم برای تولید اقتصادی و رقابتی در عرصه بازار را فراهم
میسازد، گرچه پدیدهای چندان متاخر نیست و مربوط به 3 دهه گذشته است اما بسیار
انسجام یافته و با حساسیت و دقت بیشتر دنبال میشود.
تصور نگارنده این سطور که
سالهای متمادی و بیش از
31 سال در عرصه رسانهها و مطبوعات فعالیت کرده و بالغ بر 25 سال از آن لامحاله
در عرصه کشاورزی بوده بر این است که تحولاتی که توسط دولت یازدهم در حوزه کشاورزی
در مسیر اقدام و اجرا قرار گرفته است فقط راهبردی برای برون رفت از رکود و ایجاد
اشتغال و احقاق حقوق کشاورزی و کشاورزان و تقویت اقتصاد ملی مملکت نیست "بلکه
حرکتی در مسیر همین آیندهنگری است" که اینک به دلمشغولی استراتژینهای
سیاسی در کره خاکی تبدیل شده است!
این موضوع وقتی حائز اهمیت
است که دریابیم کشور ما به نسبت رشد و توجه به سایر بخشها در عرصه کشاورزی طی
سالهای بسیار مبتلا به نوعی غفلت و عقب افتادگی تاریخی بوده است!