تهاجم غذایی غرب به مردم ایران، ابعاد گوناگونی دارد. مصرف عمومی محصولات مشکوک و سطح پایین، منجمله محصولات تغییر ژنتیک یافته (تراریخت) یکی از ابعاد مهم این پروژه بود که در پنجسال گذشته با پایداری نخبگان، مطالبهگری مردم و رسانهها و هوشیاری درگاههای اجرایی، به شکست انجامید.
پنج سال پیشتر از این در شهریورماه سال 1393، عضو شورایعالی امنیت ملی آمریکا با هدایت جریان خاص (آموزشدیدگان بنیاد راکفلر)، با هدف ترویج و عمومیسازی مصرف این محصولات پست - که در دنیا عموماً به سوخت زیستی تبدیل میشود یا به مصرف دام میرسد - به ایران آمد و با استقبال گرم جریانی از درون دولت مواجه شد! یک سال بعدتر در پاییز 1394، در زمان تقدیم لایحهی برنامهی پنجسالهی ششم توسعه کشور، همان جریان تلاش زیادی به خرج داد تا دولت در این برنامه ملزم شود برنج و پنبهی تراریخت را تولید کند. توجیه جریان هم این بود که «حالا که دولت 5 سال است که "روغن تراریخت" وارد میکند و به خورد مردم میدهد، ما هم "بهجای روغن برنج میکاریم!"». این جریان موفق نشد و روز به روز، عقبنشینی کرد و عرصه را به مردم و نخبگان واگذار کرد. مردم ایران هرگز برنج تراریخت نخواهند خورد.
بعد از مدتی، مهمترین سردمداران این جریان از دولت نیز حذف شدند که جای بسی خوشوقتی است. البته، به این دلیل ساده که "نفوذی، مثل جاسوس نیست"، برخورد نهادهای نظارتی با این جریان، کندتر از آنی است که انتظار میرفت.
حالا اما زمزمههای دیگری به گوش میرسد؛ کمپانیهای بزرگ چند ملیتی، با نهادسازی و شبکهسازی تجاری تلاش میکنند محصولات تراریخت خود را در پوشش نامهای دیگر، در ایران ترویج دهند.
راهکار مقابله: تنها راهکار قابل اطمینان برای بررسی سطح عملکرد این کانونهای خاص، پایش محصولات غذایی بازار توسط مراکز نظارتی - بهویژه وزارت بهداشت - است. این نهادها باید به این پرسش مهم پاسخ دهند که «آیا علیرغم غیرقانونی بودن، محصولات تراریخت در سبد غذایی مردم حضور دارد یا خیر».